يارى حضرت قائم عليه السّلام با امر به معروف و نهى از منكر
كيفيّت چهارم ; امربه معروف و نهى از منكر است ، و اين نوع ; نصرت و يارى كاملى نسبت به وجود مبارك ايشان است ، بواسطه آنكه هرگاه امر به معروف و نهى از منكر با شرايط مقررّه آن واقع شود ; آثار زيادى چه از نظر ظاهرى و چه از نظر باطنى از آن ظاهر مى شود .
امّا آثار ظاهرى اين است كه : با امر به معروف و نهى از منكرآن كسى كه اهل معصيت و گناه است يا بطور كلّى آن گناه را ترك مى كند و يا كمتر انجام مى دهد ، يا موجب كمى جرأت او مى شود ; خصوصاً براى گناه در آشكارا ، و همچنين بوسيله امر به معروف كسانى كه تارك واجبات و معروفات بوده اند ; آنها را بجا مى آورند .
و فايده ديگر آنكه : ديگران مندفع مى شوند ، يعنى ديگر جرأت بر اقدام به گناهان و ترك واجبات را پيدا نمى كنند .
و اين دو جهت موجب ثبات احكام و اقامه فرائض و اعلام دين مى شود ، و وسيله نشر و ظهور آنها مابين بندگان مى گردد ، زيرا هرگاه بنا شد عدّه اى آنها را انجام داده و بر آنها مواظبت داشته باشند ; عده ديگر هم قهراً تأسّى و تبعيّت مى كنند ، و عدّه اى هم متذكّر مى شوند .
و امّا آثار باطنى : آنكه موجب نزول بركات و فيوضات الهى مى شود ، و سبب دفع و رفع بليّات و نقمات مى گردد .
و در اين آثار ظاهرى و باطنى كيفيّاتى از نصرت حاصل مى شود كه ذيلا بيان مى كنيم :
امّا نسبت به آثار ظاهرى اين است كه همه آنچه ذكر شد از اقامه فرائض و استحكام آن و امثال آنها امورى است كه راجع به وجود مبارك امام (عليه السلام)است ، پس هركس موفّق در جهتى از آن جهات گردد ; البته ايشان را نصرت و يارى نموده است .
امّا نسبت به آثار باطنى ، چونكه بركات و فيوضات الهى به يمن وجود مبارك امام (عليه السلام)مى باشد ، پس هركس وسيله شد در رفع موانع آن و سبب ظهور آنها شد ; آنحضرت (عليه السلام)را در ظهور آثار وجود مبارك ايشان نصرت و يارى كرده است ، و اين يارى در جهت عزّ و شرف ايشان مى باشد ، و نيز نصرت ايشان است نسبت به وابستگان و شيعيان كه منتفع به آن بركات مى شوند .
و امّا در دفع نقمات و بلياّت ; پس آنحضرت را در دفع ضرر دنيوى از دوستان ايشان يارى كرده است ; و نيز در دفع ضرر اُخروى كه به جهت ترك معاصى و انجام فرائض از عذاب آخرت نجات مى يابند و مبتلا به آنها نمى شوند .
نصرت و يارى حضرت قائم عليه السّلام با مرابطه
كيفيّت پنجم ; مرابطه است ، و در اين آيه مباركه به آن امر فرموده: ( اِصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا ).( [1] )
در « كافى » روايت شده از حضرت صادق (عليه السلام)كه در بيان اين آيه فرمود :
« اِصبِرُوا عَلى الفَرائضِ و صابروا على المصائب و رابطوا على الائمّة(عليهم السلام) ».( [2] )
يعنى : بر سختى انجام واجبات صبر كنيد ، و يكديگر را در صبر بر مصائب امر كنيد ; و تسليت دهيد ، و براى ائمّه (عليهم السلام)مرابطه نمائيد يعنى در مقام نصرت و موالات آنها باشيد .
مرابطه بر دو قسم است :
قسم اوّل : كه معهود است در احكام ظاهرى شرعى ; آن است كه جمعى از مسلمين و از اهل ايمان در سرحدّات و مرزهاى ممالك اسلامى آماده باشند براى دفع دشمنان ; كه داخل در بلاد مسلمين نشده و هجوم بر آنها نياورند .
و نصرت بودن اين كيفيّت واضح است ، زيرا اين هم ــ يعنى دفع شر اعداء دين و اهل آن و حفظ بيضه اسلام و مؤمنين ــ از امورى است كه راجع به وجود مبارك امام (عليه السلام) ، پس سعى در آن به هر وجه و هر درجه اى از درجات آن ; نصرت و يارى آن حضرت(عليه السلام) است ، هم نسبت به وجود مباركش كه رفع سختى و مشقّتى از ايشان نموده ، و هم نسبت به عزّ و شرف ايشان ، چرا كه در غلبه مشركين ; آثار ايشان از بين مى رود ، و در غلبه اهل دين ; احياء امر و ظهور آثار و شئونات ايشان مى شود ، و هم يارى ايشان است نسبت به متعلّقان و دوستان ايشان كه از شرّ دشمنان از نظر جان و مال و عرض و دين حفظ مى شوند .
قسم دوّم : از مرابطه اين است كه : مؤمنين در هر حال منتظر فرج ائمّه دين و هداة معصومين (عليهم السلام)باشند ، و در تسليم و اطاعت امر آنها و صبر بر طول زمان ظهور و فرج ، و در آنچه در حال استتار آنها و امر آنها است ـ از ابتلائات ـ ثابت قدم باشند ، و در اين حال در حدّ امكان اسباب جهاد و اسلحه ـ و لو يك تيرى باشد ـ مهيّا نمايند ، و قلباً عزم بر يارى ايشان در هنگام ظهور داشته باشند ، و از نظر ظاهرى و جسمى هم در امر آنها ثابت قدم باشد .
و از شواهد بر اين قسم و بر كمال فضل آن ، روايتى است كه در « روضه كافى » از ابوعبدالله جعفى نقل شده كه جعفى گويد :
حضرت امام محمّدباقر(عليه السلام) فرمود : مرابطه در نزد شما چند روز است ؟
گفتم : چهل روز .
فرمود : لكن مرابطه ما مرابطه ايست كه هميشه روزگار است ، و هر كس مرابطه نمايد در راه ما ــ يعنى براى يارى ما اسبى را مهيّا نمايد ــ براى او به اندازه دو برابر وزن آن ثواب و پاداش است ، مادامى كه آن را نگاه داشته ، و هركس براى يارى ما سلاحى را ــ يعنى اسباب جنگى را ــ مهيّا كرده و نگاه دارد; براى او ثوابى به اندازه وزن آن است ، مادامى كه نزد او هست .
آنگاه فرمود : از يك دفعه و دو دفعه و سه دفعه و چهار دفعه جزع نكنيد ، بدرستيكه مَثَل ما و شما مانند پيامبرى است كه در بنى اسرائيل بود ، پس خداوند جل شأنه به او وحى فرمود : كه قوم خود را به جهاد دعوت كن ، زيرا كه تو را يارى مى كنم .
پس آنها را از هر كجا كه بودند جمع نموده ، و به اتّفاق هم روى بسوى دشمن نهادند ، هنوز شمشير و نيزه بكار نبرده بودند كه دشمنان بر آنها غلبه كردند ، و ايشان روى به هزيمت نهادند .
دفعه دوّم حقّ تعالى به آن پيامبر وحى فرمود كه : قوم خود را بسوى جهاد دعوت كن ، بدرستيكه من شما را يارى مى كنم .
چون قوم خود را دعوت به جهاد نمود ، گفتند : تو وعده نصرت به ما دادى و ما مغلوب شديم .
حقّ تعالى به آن پيغمبر وحى فرمود كه : اگر جهاد نكنيد مستوجب آتش خواهيد بود .
پس عرض كرد : خدايا جهاد با كفّار بهتر از آتش عذاب است .
پس قومش را به جهاد دعوت كرد ، و سيصد و سيزده نفر از آنها ــ به عدد اهل بدر ــ دعوت او را اجابت نمودند ، پس آن پيامبر با آن سيصد و سيزده نفر رو بسوى دشمن نهادند ، هنوز شمشير و نيزه بكار نبرده بودند كه حقّ تعالى آنها را نصرت و يارى فرمود و فتح نمودند ، و بر دشمنان غالب شدند .( [3] )
و نيز در « بحار» از « غيبت نعمانى» روايت شده كه حضرت صادق (عليه السلام)فرمود :
« هر يك از شما براى ظهور قائم (عليه السلام)آلت حربى مهيّا كنيد ، اگر چه يك تير باشد ، اميد است همين كه اين نيّت را داشته باشد ، حقّ تعالى او را از اصحاب و ياوران او قرار دهد ».( [4] )
افعال انسان در مقام ترتّب ثواب و اجر
بنابر آنچه در معناى مرابطه ذكر و نيز از حديث امام محمّد باقر (عليه السلام) و احاديث ديگر استفاده مى شود ، ظاهر مى گردد كه تقوا و آنچه بعد از آن ذكر كرديم ــ يعنى كيفيات سه گانه ــ همه از قسم دوّم مرابطه محسوب مى شوند ; به اين بيان كه : افعال صادره از انسان در مقام ترتّب اجر و ثواب بر آنها ، بر چهار قسم است :
قسم اوّل : افعالى است كه فى نفسها جنبه عبادى ندارند ، يعنى در جمله عبادات متعارفه معيّنه در شرع محسوب نمى شوند ، پس اجر و ثوابى هم بر آنها مترتّب نمى شود ، مگر در حالتى كه در آنها قصد عبادت بشود ، و به يك عنوان از عناوين عبادت او را در آورند .
و اين قسم مثل كليّه اُمور مباح ــ مانند خوردن و آشاميدن و خواب و رفت و آمد و معاشرت و امثال آنها ــ هر گاه در مقام مقدّمه امر مستحبى يا واجبى واقع شوند در آنها قصد عبادت كند ; اجر و ثواب بر آن مترتّب شده ; و از عبادات محسوب مى شود ، مثل آنكه چيزى را بخورد يا بياشامد ، يا مباحى را انجام دهد از جهت خواهش يا سرور مؤمنى; كه در اين حال استحباب پيدا مى نمايد ، و فضل و اجرهاى بزرگ و مهمّ بر آن مترتب مى شود ، يا آنكه مقدارى كه به حدّ ضرورت است از اكل و شرب و نوم يا معاملات را از جهت رفع ضرورت از جهت مقدّمه عمل به فرائض و تكاليف الهيّه بجاى آورد ، پس در اين حال عنوان وجوب پيدا مى كند .
بلى ; بعضى از اين امور مباحه در بعضى از مقامات فضل و شرافت تبعى پيدا مى كند ، و اجر و ثواب بر آن مترتّب مى شود ، بدون آنكه در آن قصد عبادت كند ، چون خواب عالم كه عبادت است ، و اين قهراً از جهت شرافت علم او است ، و چون خوابيدن شخص روزه دار كه از جهت شرافت صوم است ، و چون خوابيدن در ماه مبارك رمضان كه از جهت شرافت آن ماه شريف است ، و امثال آنها .
قسم دوّم : افعالى است كه صورت عبادت دارد ، و لكن اگر در آنها قصد عبادت نكند ; عبادت نمى شود و اجر و ثوابى بر آن مترتّب نمى شود ، و اين قسم مثل كليّه عبادات ــ مانند روزه و نماز ــ مى باشد كه هر گاه قصد قربت در آن نشود از عبادت بودن خارج مى شوند ، اگر چه صورتاً عبادت است بر حسب آنچه در تفصيل نيّت در كتب فقهى بيان شده است .
قسم سوّم : افعالى است كه خصوصيّتى دارد كه فى نفسه محبوب الهى است ، ولو آنكه قصد قربت در آن نشود ، و با قصد قربت افضل و اكمل خواهد شد ، چون احسان كردن كه آن فى نفسه امرى است محبوب و مطلوب از هر كه صادر شود ـ ولو از كافر باشد ـ جزاى خيرى مترتّب بر آن مى شود چه در دنيا و چه در آخرت ولو به تخفيف عذاب باشد .
پس دراين قسم هرگاه بنده مؤمن اقدام كند ، و قصد قربت هم در آن بنمايد ; موجب كمال اجر و ثواب آن مى شود ، و وسيله ارتفاع مقام او در درجات عاليه جنان مى شود .
قسم چهارم : افعالى است كه در عنوان و مصداق خارجى يك عمل است ، و لكن به حسب نيّت و قصد اگر انسان مصداق اعمال متعدده قرار دهد ; پس اجر و ثواب كامل هر يك را دريابد .
مثل آنكه شخصى مؤمن باشد ، سيّد باشد ، عالم باشد ، مضطرّ هم باشد ، پس احسان به او در عنوان و مصداق خارجى يك عمل است ، و لكن عنوان احسان به مؤمن ، و احسان به ذريّه رسول (صلى الله عليه وآله) ، و احسان به عالم ، و احسان به مضطرّ ، و احسان به مظلوم ، و اگر رحميّت هم باشد ; احسان به رحم است ، و هرچه از اين عنوانها باشد ; هر كدام عمل و عبادتى مستقلّ است كه هر گاه انسان به هريك در هر مورد خاصّى اقدام كند; اجر كامل دارد ، و لكن ممكن است در چنين موردى همه آن عناوين را قصد كند ، و اجر هريك را كاملا دريابد .
و از اين قبيل كه تداخل افعال به حسب نيّت است در بعضى از واجبات و مستحبات جارى است كه در يك عمل به حسب نيّت; اعمال متعدّد محقّق مى شود ، از آنجمله در امر غسل كه ممكن است به يك غسل نيّت اغسال متعدّده كرد ـ چه واجب و چه مستحب ـ و اثر همه حاصل شود ، و يا در نماز كه ممكن و جائز است در يك نماز به حسب نيّت ، دو نماز را به عمل آورد ، بر حسب تفصيلى كه در كتب فقهى بيان شده است .
بنابراين ; آنچه در باب نصرت حضرت ولى عصر(عليه السلام) ذكر شد از اُمور پنج گانه و اُمور ديگرى ـ كه ذكر خواهد شد ـ از كيفيّات هفتگانه ، پس هرگاه فى نفسه از اُمور مباحه باشد ; به واسطه همان كه قصد نمايد در آن حصول نصرت ولى عصر(عليه السلام) را در مقامى كه اميد حصول آن باشد ، عمل او نصرت آنحضرت مى شود ، و عنوان مرابطه پيدا مى كند ، و بوسيله آن داخل در انصار ايشان و مرابطين در امر ايشان مى شود ، و فضيلت نصرت و مرابطه با ايشان را در مى يابد ، خصوصاً در حالى كه در خارج هم اثر نصرت بر آن مترتّب شود .
امّا هريك از امور مزبوره كه فى نفسه از جمله عبادات باشد ، كه جنبه عبادى آن به غير عنوان نصرت باشد ، به حسب مصداق خارجى آن ، چون تقوا و همه فرائض الهى ، يا از جمله عباداتى باشد كه عنوان نصرت هم قهراً بر آن مترتّب مى شود ولو بدون قصد آن ــ چون هدايت جاهلين و امر به معروف و نهى از منكر ــ پس در اين نوع هر گاه بنده بالخصوص قصد نصرت و يارى نمايد ، اين موجب كمال درجه اجر و ثواب او به چندين برابر مى شود ، علاوه بر آنكه اجر و ثواب كامل آن عناوين ديگر هم كه خود آن اعمال دارند ; در مى يابد ، پس بواسطه همين قصد نصرت ، جميع آن اُمور مسطوره عنوان مرابطه پيدا مى نمايند ، و اجر كامل آن بر هريك از آنها مترتب مى شود .
و امّا اُمورى كه اصل عبادت بودن آنها در خارج به همان عنوان «نصرت امام» (عليه السلام)است ــ چنانچه در فصل سوّم بيان خواهد شد ان شاء الله تعالى ــ پس حكم آنها در جهت مرابطه بودن و ترتّب فضل مرابطه بر آنها ; واضح است .
نصرت و يارى حضرت قائم عليه السلام با تقيه
كيفيّت ششم ; تقيّه است ، و اين امر در ضمن سه مطلب بيان مى شود :
اوّل : دربيان آنكه چگونه تقيّه نصرت آنحضرت صلوات الله عليه است .
دوّم : در بيان احاديث و اخبارى كه در فضيلت تقيّه و شدّت تأكيد در آن و در شدّت ذمّ ترك آن ; وارد شده است .
سوّم : در اشاره اجمالى به موارد تقيّه و كيفيّت عمل به آن .
چگونه با تقيّه حضرت را يارى كنيم؟
امّا مطلب اوّل : در بيان آنكه تقيّه نصرت و يارى حضرت حجّت (عليه السلام) در امر دين است ، و آن بر اين وجه است كه : چون بر حسب آنچه در مطلب دوّم و سوّم ان شاء الله تعالى معلوم خواهد شد ; تقيّه در موردى است كه فعلى يا ترك فعلى كه لازم است از آن احتراز شود ، در معرض خطرى باشد و آن خطر نسبت به آنحضرت (عليه السلام) يا به شيعيان و دوستان ايشان باشد ، كه با تقيّه آن خطرات دفع يا مندفع مى شود .
پس هرگاه مؤمن در مورد وجوب و لزوم آن تقيّه نمود ، وجود مبارك امام(عليه السلام)را در دفع خطر و ضرر يا در سالم بودن از آن خطر ، نسبت به خود ايشان و متعلّقان و دوستانش يارى كرده است .
امّا نسبت به خود ايشان ، مثل آنكه در موردى باشد كه عمل و قول مؤمن ــ و لو در امر حقّ باشد ــ موجب استهزاء اعداء و اشرار يا استخفاف و بى ادبى آنها به امر الهى و دين حقّ يا اسم او جل شأنه ; يا نسبت به حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)يا نسبت به امر امام (عليه السلام) شود ، و همچنين در مواردى كه وهن به فرمايشات و اخبار آنها وارد آيد يا تضييع آنها گردد .
امّا نسبت به دوستان ; مثل موردى كه ترك تقيّه موجب خطر و ضرر نسبت به خود انسان يا مال يا آبرو يا اهلش يا نسبت به سائر مؤمنين باشد ; نصرت آنحضرت را در اين امور نموده .
پس در بعضى از آنها مربوط به جهات دنيوى ايشان است ــ و بيان آن در فصل سوّم خواهد آمد ــ و در بعضى از آنها مربوط به نصرت در امر دين است ، مثل موردى كه تقيه وسيله محفوظ ماندن اخبار و احاديث آنها (عليهم السلام)از وهن يا تضييع يا مخفى شدن يا معطّل ماندن شود كه نگذارند به وفق آنها عمل شود ، و مثل موردى كه تقيّه وسيله تأليف قلوب اعداء شود ــ و همچنين امثال اين موارد ــ و به اين سبب امر بر مؤمنين در باب اظهار حقّ و عمل به وظيفه و طريقه حقّ و ايمانى آنها سهل و آسان شود .
بيان روايات وارده در فضل تقيّه
(تقيّه از نظر روايات و اخبار)
مطلب دوّم : در بيان اخبارى است كه در مدح تقيّه; و تأكيد در آن و مذمّت شديد در ترك آن وارد شده است ، پس در اين مقام دو مقصد است :
بيان روايات وارده در فضل تقيّه
مقصد اوّل : در ذكر آنچه در مدح تقيّه وارد است ، كه به ذكر پنج حديث اكتفا مى شود :
حديث اوّل : در كتاب « كافى » از حبيب بن بشر از حضرت صادق (عليه السلام)روايت شده كه حضرتش فرمود :
« از پدر بزرگوارم شنيدم كه مى فرمود : به خدا قسم ; بر روى زمين نزد من چيزى محبوب تر از تقيّه نيست ، اى حبيب ! هركس تقيّه كند ; خداوند او را بلند مرتبه مى فرمايد ».( [5] )
حديث دوّم : در همان كتاب روايت شده از ابوعمروكناسى از آنحضرت صلوات الله عليه كه فرمود :
اى ابا عمرو ! اگر چنانچه تو را حديث نمايم به حديثى ، يا فتوا دهم به فتوائى ، بعد از اين بيائى و از آن پرسش كنى; خبر دهم تو را به خلاف آنچه خبر داده بودم يا فتوا داده بودم ، به كدام يك از آنها اخذ مى كنى ؟
عرض كردم : قول دوّم را گرفته و ديگرى را كنار مى گذارم .
فرمود : در اين صورت راه درست را انتخاب كرده اى ; اى ابا عمرو! خداوند ابا دارد جز آنكه در پنهانى عبادت شود ، به خدا قسم ; اگر چنانچه بر همين نحو عمل كنيد همانا براى من و شما بهتراست ، و خداوند عزّوجلّ ابا دارد از براى من و شما در دين خود ; جز تقيّه نمودن را» .( [6] )
حديث سوّم : و نيز در آن كتاب از واسطى روايت كرده كه آنحضرت (عليه السلام)فرمودند:
« احدى به درجه تقيّه اصحاب كهف نرسيد ، و آنان بر اين نحو بودند كه در عيدهاى كفّار حاضر مى شدند و زنّارها را مى بستند ، پس خداوند اجر آنها را دو برابر عطا فرمود » .( [7] )
حديث چهارم : و نيز عبدالاعلى از آنحضرت (عليه السلام)روايت نموده كه گفت : شنيدم از امام صادق (عليه السلام)كه مى فرمود :
« همانا تحمّل امر ما مجرّد تصديق و قبول نمودن آن نيست ، از بلكه پنهان كردن و حفظ آن از غير اهلش مى باشد ، پس سلام به شيعيان ما برسان ، و به آنهابگو : خداوند رحمت كند آن بنده اى را كه مردم را بسوى خود دوست نمايد ، و مردم را به آنچه قبول و باور نمايند حديث كند ، و آنچه را انكار مى كنند ; از آنها پنهان كند .
پس فرمود : به خدا قسم حال كسيكه كلامى مى گويد كه ما كراهت داريم (سر ما را فاش مى كند) كمتر از حال آن كسى نيست كه در حال جنگ با ما است ، پس اگر چنين شخصى را مشاهده كرديد بسوى او رفته و او را از آن عمل باز داريد ، و اگر از شما نپذيرفت كسى را كه از او مى ترسد بسوى او فرستاده تا او را وادار به ترك آن عمل كند ، همانطور كه اگر كسى از شما طلب حاجت كند ; و با ملاطفت و نرمى حاجت او را روا كند ، پس ملاطفت و نرمى نموده در حاجت من.
يعنى : همچنانكه در رفع نيازهاى خود با مردم با ملاطفت و نرمى رفتار مى كنيد ، در پذيرش امر ما نيز با مردم با نرمى و ملاطفت رفتار كنيد .( [8] )
حديث پنجم : و نيز در كتاب « كافى» از عيسى بن ابى المنصور روايت شده كه گفت : شنيدم كه حضرت صادق (عليه السلام)فرمود :
« نفس كشيدن كسيكه از براى مامهموم و بخاطر خللى كه به ما رسيده ; غمگين باشد ، به منزله تسبيح است ، و همّ او براى امرى كه متعلّق به ما باشد به منزله عبادت است ، و كتمان سرّ ما ; به منزله جهاد در راه خدا است ».( [9] )
بيان روايت وارده در مذمّت ترك تقيّه
مقصد دوّم : در بيان احاديثى كه در مذمّت ترك تقيّه ــ در مواردى كه لازم است ــ نقل شده است ، كه به ذكر پنج حديث اكتفا مى شود .
حديث اوّل : در كتاب « كافى» نقل شده از حضرت صادق (عليه السلام) كه فرمود :
« احتراز و اجتناب نمائيد از بجا آوردن عملى كه ما بواسطه آن مورد سرزنش و بدگوئى مردم واقع مى شويم ، به تحقيق كه پدر بواسطه عمل فرزندش مورد سرزنش قرار مى گيرد ، و از براى امام خود زينت باشيد ، و مايه ننگ و وهن ايشان نباشيد ».( [10] )
حديث دوّم : باز در آن كتاب نقل شده از حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام)از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام)كه فرمود :
« تقيّه دين من و دين پدران من مى باشد وايمان ندارد كسيكه تقيّه نمى كند».( [11] )
حديث سوّم : همچنين در آن كتاب از عبدالله بن ابى يعفور نقل شده كه گفت : شنيدم از حضرت صادق (عليه السلام)كه فرمود :
« تقيّه سپر مؤمن است ـ از شرّ اعداء ـ و حرز مؤمن است ـ از وقوع در فتنه ها و بلاها ـ و كسيكه تقيّه نمى كند ايمان ندارد ، همانا كسيكه حديثى از احاديث ما به او مى رسد ; و متمسّك به آن مى شود ; و وسيله قرب ما بين خود و خداوند متعال قرار مى دهد ; پس اين تمسّك براى او در دنيا عزّت و در آخرت نور مى باشد ، و همانا كسيكه حديثى از احاديث ما به او مى رسد ، و او آن را فاش كند ـ نزد غير اهلش ــ اين امر موجب ذلّت او در دنيا مى شود و خداوند اين نور را از او بر مى دارد ».( [12] )
حديث چهارم : باز از معلّى بن خنيس از حضرت صادق (عليه السلام)روايت نموده كه حضرتش فرمود :
« اى معلّى! پنهان كن امر ما را و آن را فاش مكن ، همانا هركه امر ما را پنهان نمايد و آن را فاش نكند ، خداوند او را بواسطه اين كتمان در دنيا عزيز مى كند و در آخرت آن را نورى در پيشانى او قرار مى دهد كه راهنماى او بسوى بهشت مى شود .
اى معلى! بدرستيكه تقيّه از دين من و دين پدران من مى باشد و كسيكه تقيّه نمى كند ايمان ندارد .
اى معلى! بدرستيكه خداوند دوست مى دارد كه در پنهانى عبادت شود ، چنانكه دوست مى دارد در آشكار عبادت شود .
اى معلى! بدرستيكه فاش كننده امر ما مثل كسى است كه امر ما را انكار كرده است ».( [13] )
نظرات شما عزیزان: